ظاهر و باطن گناه در قرآن و کلام اهل بیت- قسمت ۲۲

(کلینی، ۱۳۶۵: ۲، ۴۴۸)
آثار مخالفت دستورات شرعی و گناه، واقعی و تکوینی است:«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا اِنَّمَا الخَمرَ وَالمیسِرِ وَالاَنصابَ وَالاَزلامَ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجتَنِبوُهُ لَعَلَّکُم تُفلِحوُن. اِنَّما یُریدُ الشَّیطانُ اَن یوُقِعَ بَینَکُمُ العَداوَه وَالبَغضاءَ فِی الخَمرِ وَالمَیسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللهِ وَ عَنِ الصَّلوه فَهل اَنتُم مَنتَهوُن؟»:«شیطان مىخواهد با شراب و قمار در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد، آیا خوددارى خواهید کرد؟ » (مائده/۹۰و۹۱) چنان که ملاحظه میشود بوجود آمدن دشمنی یکی از نتایج شرابخواری و قمار است که در همین دنیا رخ میدهد. پس بسیاری از مجازاتهای گناهان همان نتایج تکوینی بدی کار است که در همین دنیا دامنگیر شخص میشود. برخی نیز نتیجه به خشم آمدن خداوند و منتقم بودن اوست که وقتی بندگان از حد میگذرانند چه بسا در همین دنیا عقاب میشوند مانند مسخ گروهی از بنی اسرائیل که در شنبه با کلاهی شرعی ماهیگیری میکردند در حالی که از کسب و کار در شنبه نهی شده بودند. این قبیل مجازاتها نیز به طور غیر مستقیم و با واسطه، نتیجه عمل خود انسان است. بنا بر این نکات زیر به دست می آید:
اولا همه عذابهای الهی از طرفی به واسطه اعمال بد و زشت بندگان و از طرف دیگر به سبب عدل الهی است.
ثانیا این که خداوند سریع الحساب است باعث میشود ابتدا تأثیر باطنی گناه بلافاصله پس از آن آشکار شود (چنان که پیامبر فرمود:« ان العمل السیىء اسرع فى صاحبه من السکین فى اللحم»:«تأثیر عمل بد در شخص سریعتر از تأثیر چاقو در گوشت است» (کلینی، ۱۳۶۵: ۲، ۲۷۳)) و در برخی موارد نیز گناهکاران در همین دنیا تقاص بیرونی آن راببینند.
ثالثا تقاص بیرونی یا به صورت عکس العمل تکوینی گناه است یا رنج و عذابی که خداوند متناسب با گناه برای شخص در نظر میگیرد.
البته باید توجه داشت که گرفتارىهاى گوناگونى که در دنیا دامنگیر انسان مىگردد، گاهى مکافات عمل است و گاهى براى امتحان. یعنی رنج و سختی دنیا براى بعضى مایه و پایهى ترقّى و تکامل و پاداش افزون و مضاعف است؛ چنانکه در قرآن کریم به این مطلب اشاره شده و روایات متعدد نیز دلالت بر آن دارد. از جمله؛ امام صادق فرمودند: «إنّ أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء ثمّ الّذین یَلونهم ثمّ الأمثل فَالأمثل:« سختترین مردم از نظر بلا، پیامبرانند سپس کسانى که در پى آنانند، سپس کسى که از دیگرى بهتر است به ترتیب». (کلینی، ۱۳۶۵: ۲، ۲۵۲) (بنا بر این درست است که هر گناهی بلایی به دنبال دارد اما عکس آن صحیح نیست یعنی هر ابتلائی به خاطر گناه نیست.)
۴-۸) مجازاتهای اخروی
کیفر یا پاداش عمل در آخرت نیز به صورتهاى گوناگون به سراغ انسان مىآید. خداوند جزای بعضی از اعمال را به آخرت وا میگذارد. شاید یکی از علل آن این باشد که این دنیا ظرفیت جزای بعضی از اعمال سوء انسانها را نداشته باشد، چرا که اعمال بعضی از انسانها آنقدر زشت و قبیح است که عذاب دنیوی، حتی به شدیدترین وجه آن، نمیتواند جزای کامل اعمال سوء آنها باشد. بنا بر این وجود قیامت و حسابرسی اعمال انسانها و وجود دوزخ، عین عدالت است و عدم وجود آن با عدالت هماهنگ نیست. فردی که جان هزاران انسان را میگیرد، اموال دیگران را به ناحق میخورد، از مال یتیم نمیگذرد، غیبت و تهمت خوراک هر روزه اش است و با آبروی مردم بازی میکند؛ عذابدنیویش هر چند شدید باشد باز همطراز اعمال سوءاش نخواهد بود.
مکافات عمل هم در دنیا وجود دارد و هم در آخرت، با این فرق که مکافات در دنیا نسبت به آخرت بسیار کمرنگتر مىباشد. به همان نسبتی که آخرت دارای وجود شدیدتری نسبت به دنیاست عذابهای آن نیز، با دوام تر، شدیدتر و متنوعتر خواهد بود. برای مثال در باره آتش اخروی قرآن کریم میفرماید:«نارُ اللهُ الموُقَدَه اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الاَفئِدَه» (الهمزه/۷) یعنی آتش در آنجا به درون قلب و جان انسان نیز نفوذ میکند. غیر از این که مرگ نیز وجود ندارد که انسان را از عذاب آسوده کند. قرآن کریم نقل میکند که گروهی از کفار در آن زمان میگویند:«یا لَیتَنی کُنتُ تُرابا»:«ای کاش خاک بودیم (و اصلا به دنیا نیامده بودیم یا بر انگیخته نشده بودیم) ». (نبأ/۴۰)
خداوند در وصف حیات پاکیزه مؤمنین و صالحین فرموده:«مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما کانُوا یَعمَلُون»:«مؤمن شایسته کردار را چه مرد و چه زن، زندگى پاکیزه خواهیم داد و پاداشى بهتر از کردارش به او عطا خواهیم کرد». (النحل/۹۷) و در وصف کسانى که با ذکر خدا مأنوس نیستند فرمود:«وَ مَن أَعرَضَ عَن ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَه ضَنکاً وَ نَحشُرُهُ یَومَ القِیامَه أَعمى»:«کسى که از یاد من غافل شود زندگانى تنگى خواهد داشت و در روز قیامت او را نابینا به محشر مىآوریم. » (طه/۱۲۴) یعنی در دنیا دچار فشار روحی هستند و در آخرت نیز نابینای واقعیات و حقایق. همچنین قرآن کریم در باره گروهی از کفار میفرماید:«…. لایُکَلِّمُهُم یَومَ القِیامَه وَ لا یُزَکِّیهِم وَ لا یَنظُرُ اِلَیهِم… »:« کسانى که پیمان الهى و سوگندهاى خود را به بهاىاندکى بفروشند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنان سخن نمىگوید و پاکشان نمىدارد و در قیامت به آنها نظر نخواهد کرد و آنها را نیز عذابى دردناک خواهد بود. » (آل عمران/۷۷)
در حدیث است:«گروهی هستند که ظاهرشان راشبیه نیکوکاران کردهاند اما قلوبشان مانند قلب گرگها است (بیرحم) و اعمال باطنی آنها از جیفه بد بوتر است. » (شیخ صدوق، ۱۳۶۸:۲۵۵) این باطن دنیا، همان آخرت است و پس از قیامت برای همه آشکار میشود. در حدیث است کسی که کاری کند برای مفاخره، روز قیامت سیاه رو محشور میشود. (شیخ صدوق، ۱۳۶۸:۲۵۵)
اگر کسی سمیکشنده را بنوشد، مردن نتیجه طبیعی و اثر وضعی نوشیدن سم است. اگر به کسی بگویند خود را از قله کوه پرت نکن وگرنه نابود میگردی، حق ندارد اعتراض کند و بگوید چه تناسبی هست میان خیره سری من و این جزای شاق؟ سقوط از کوه، علت است و نابودی معلول آن است.
مسأله تناسب جرم و کیفر، مربوط به کیفرهای قراردادی است که رابطه آنها با جرم، رابطه قراردادی است نه واقعی و ذاتی، اما مکافاتهای طبیعی، نتیجه و لازمه عملاند. هر عملی در نظام علت و معلول جهان، معلول خاصی دارد و هرگز ممکن نیست که علت، معلول را به دنبال خود نیاورد. از پیامبر نقل است:«کسی که شراب می نوشد روز قیامت چشم ازرق، سیاه رو، با لبان آویزان در حالی که آب از دهانش میریزد وارد میشود. پیشانیش به پشت پایش بسته شده و دستش از پشتش بیرون آمده می آید و همه از او می هراسند. » (شیخ صدوق، ۱۳۶۸:۲۴۳) چنان که در بحث تجسم اعمال گذشت این مجازات، عکس العمل حال مستی او در دنیاست. از دیگر پیامدهای شرب خمر تشنگی آخرت است. (شیخ صدوق، ۱۳۶۸:۲۴۳)
۴-۹) سنتهای الهی در مورد گناه کاران
نوع برخورد خداوند با گناه کاران در شرایط مختلف یکسان نیست. البته در شرایط مشابه برخورد خداوند یکسان است و از آن میتوان به قوانین حاکم بر جهان در رابطه با گناه پی برد. روشن است که مواجهه خداوند بر اساس صفات ذاتی و حکمت انجام میگیرد. این مواجهه عملا به صورت قوانینی تکوینی در عالم جاری میگردد که خود خداوند نام آنها را “سنه الله” نهاده است. (الاسراء/۷۷ و الاحزاب/۳۸ و۶۲ و الفتح/۲۳)
رحمت: اصل اولی در میان سنتهای الهی برای همه انسانها (اعم از بی گناه و گناه کار) «رحمت» است چنان که اصل خلقت بر اساس رحمت است. فرمود:«کَتَبَ عَلی نَفسِهِ الرَّحمه»:« رحمت را بر خود مقرر داشته است » (الانعام/۱۲) و فرمود:«کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِهِ الرَّحمَه»:« پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرد» (الانعام/۵۴). (ر.ک امین اصفهانی، ۱۳۶۱:۵، ۱۲ و طباطبائی، ۱۴۱۷: ۷، ۲۶) همچنان فرمود:«سبقت رحمتی غضبی» (کلینی، ۱۳۶۳: ۱، ۴۴۳). و “اهل التقوا” و “اهل المغفره” از اسامی الهی است. (شیخ طوسی، ۱۴۱۱: ۳۱۳) در قسمتی از دعای امام علی است:خدایا با من آن چنان کن که اهلش هستی که اگر اینچنین کنی با من مهربانی خواهی کرد و مرا خواهی بخشید و با من آنچه من اهلش هستم مکن که در این صورت مرا عذاب خواهی کرد (کلینی، ۱۳۶۷:۴، ۴۳۳) همچنین در دعاست:«انت اهل الجود والکرم و العفو» (شیخ صدوق، ۱۴۰۵: ۴۷۱)
در برخی تفاسیر «قُل کُلٌ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِه» (الاسراء/۸۴) را چنین تفسیر کردهاند که هر کسی بر اساس شاکله خود عمل میکند. یعنی خداوند بر اساس جود و رحمت و گذشت عمل میکند؛ و بندگان هم اگر صالح باشند بر اساس تقوا و نیکویی و اگر طالح باشند بر اساس هواپرستی و معصیت عمل میکنند. طبیعت ذات حقّ اولا و بالذّات صفات جمالیهى او از قبیل: رحمت، جود، احسان، عفو، صفح، گذشت و غفران است، بنا بر این عمل او در قصد اوّل جز همین نیست، و لکن گاهى بر حسب قابلیّتها و با قصد دوّم و بالعرض، قهر و غضب و انتقام مىشود. (گنابادی، ۱۴۰۸:۲، ۴۵۳)
بنا بر این تفسیر، معناى آیه این است که: اى رسول به آنها بگو که خداوند طبق مقتضاى ذات و طبیعت خودش عملش مبتنى بر رحمت و احسان است و شما نیز طبق مقتضاى ذات خود عمل مىکنید به نحوى که رحمت الهى را رضا یا غضب قرار مىدهید.
در جای دیگر خدای تعالی میفرماید: هر خیری به شما میرسد از جانب خداست و هر شری میرسد از جانب خودتان است. (النساء/۷۹) چون اصولا خداوند خیر محض و کامل مطلق است و از خیر جز خیر صادر نمیشود. (ر.ک امین اصفهانی، ۱۳۶۱:۷، ۳۵۱)
امتحان: آزمایش، از دیگر سنتهای الهی است:« أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا یُفتَنُون؟»:«آیا مردم را گمان این است که چون بگویند «ایمان آوردیم» رهایشان مىکنند و دیگر نمىآزمایند » (التوبه/۲) و میفرماید:«أَ وَ لا یَرَونَ أَنَّهُم یُفتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّه أَو مَرَّتَینِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُم یَذَّکَّرُون»:«مگر نمىبینند که در سال یک یا دو بار آزمایش مىشوند؟ باز توبه نمىکنند و متذکر نمىشوند » (التوبه/۱۲۶) از این جهت برخی بلایا برای امتحان ایمان وتقوای بندگان اتفاق می افتد. «وَ لَنَبلُوَنّکم بِشَىء مِنَ الخَوف والجُوع وَ نَقصٍ مِن الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرین»:« و مسلما شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کاهش محصولات می آزماییم، و صابران را نوید ده» (البقره، ۱۵۵)
عذاب محدود برای تنبه: قرآن کریم میفرماید:« فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ ما کانُوا یَعمَلُون»:«چرا هنگامى که عذاب ما به آنها رسید زارى نکردند؟ بلکه دلهایشان سخت شد و شیطان کردار آنها را در نظرشان آراست » (الانعام/۴۳) سپس بلاهای موردی ومقطعی برای تذکر طاغیان مطرح میگردد:«لَعَلَّهُم یَرجِعوُن» قرآن با بیان سرگذشت اقوام پیشین در مقام بیان علل تباهی و نابودی آنها برآمده و آنرا مایه عبرت برای هوشمندان دانسته است. در موری میفرماید ما خدم و حشم شما را نابود کردیم باشد که متذکر شوید:« وَ لَقد اَهلَکنا اَشیاعَکُم فَهل مِن مُدکرٍ»:«و هر آینه نابود ساختیم پیروان شما را پس آیا یادآورندهای هست؟» (القمر/۵۱).
امهال: امهال یا املاء از دیگر سنتهای الهی است:« فَمَهِّلِ الکافِرینَ أَمهِلهُم رُوَیدا»:«پساندکى کافران را مهلت ده» (الطارق/۱۷)
جای دیگر میفرماید:« فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ ما کانُوا یَعمَلُون فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُلِّ شَیءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَه فَإِذا هُم مُبلِسُون» (الانعام/۴۳و۴۴) چرا هنگامى که عذاب ما به آنها رسید زارى نکردند؟ بلکه دلهایشان سخت شد و شیطان کردار آنها را در نظرشان آراست. چوناندرزها را فراموش کردند درهاى همه چیز را به روى آنها گشودیم تا چون به آنچه یافته بودند شاد شوند، ناگهان آنها را فرو گرفتیم و در این هنگام بود که همه مأیوس شدند. خداوند میفرماید: «فتحنا علیهم» نه« لهم» یعنی چیزهایی که نصیبشان شد به ضررشان شد و میفرماید: « کل شیئ» نه کل خیرات یا برکات، یعنی چیزهای ظاهری که به مظاهر دنیوی تمدنها مربوط میشود.
در جایی دیگر خداوند بخاطر تسلی خاطر دل پیامبر میفرماید: « وَ ان یُکَذِّبوکَ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمودَ» :«و اگر کافران امت تو را تکذیب کردند پیش از اینان قوم نوح و عاد و ثمود نیز رسولان حق را تکذیب کردند. » (الحج / ۴۲) و در ادامه می فرماید:« و ما کافران را مهلت دادیم سپس آنها را به عقوبت گرفتیم و چقدر مؤاخذه من از کافران سخت خواهد بود »:«… فَأَملَیتُ لِلکافِرینَ ثُمَّ اَخَذتهُم فَکَیفَ کانَ نَکیِر » (الحج / ۴۴)
صاحب المیزان در این باره میگوید: « این آیات دلالت میکند بر اینکه یکی از سنتهای خدای تعالی این بوده که همواره امتی را بعد از امت دیگر ایجاد نموده و بسوی حق هدایتشان کند و به این منظور پیامبرانی پی در پی بفرستد که این سنت امتحان و ابتلای اوست. سنتی هم که امتها داشتهاند این بوده که پیامبران را یکی پس از دیگری تکذیب میکردهاند، سنت دوم خداوند این است که تکذیب کنندگان را یکی پس از دیگران هلاک کند و این سنت مجازات او است. » (طباطبایی، ۱۴۱۷:۱۵، ۴۵)
دچار مکر الهی و طبع قلوب شدن: خداوند متعال می فرماید: «اَفَأَمِنوُا مَکرَاللهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَاللهِ اِلّا القَومَ الخاسِروُن»:«آیا این مجرمان از مکر الهی ایمنند ؟ در حالی که هیچ کس جز زیانکاران خود را از مکر او در امان نمیدانند. » (الاعراف/۹۹)
در واقع مکر به معنای خدعه و نیرنگ از خداوند محال است و در اینجا به معنای استدراج و مجازات غفلت بنده است. حتی مؤمنین همواره از این مکر خداوند در هراسند که نکند در اثر غفلتِ خود و صبر خداوند، دچار امهال او شده باشند و خود خبر نداشته باشند. هراسی همراه با امید که در روایات ما با عنوان خوف و رجا از آنها یاد میشود. روایتی از صفوان جمّال وارد است که میگوید: «… پشت سر امام صادق نماز می خواندم، شنیدم می فرمود: اللهم لا تؤیسنی من روحک و لا تقنتنی من رحمتک و لاتؤمنی مکرک فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون. »:… پروردگارا مرا از مکر خود ایمن مساز… » (حر عاملی، ۱۴۰۳:۴، ۷۰۸)
حضرت علی در نهج البلاغه می فرماید: لا تأمنن علی خیر هذه الامه عذاب الله لقوله سبحانه:«فلا یامن مکرالله الا القوم الخاسرون». و لا تیأسن لشر هذه الامه من روح الله لقوله تعالی: « لا تَیأَسُوا مِن رَوحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیأَسُ مِن رَوحِ اللَّهِ إِلاَّ القَومُ الکافِرُونَ »: حتی بر نیکان از مکر الهی ایمن مباش زیرا خداوند میفرماید: « أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللَّهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللَّهِ إِلاَّ القَومُ الخاسِرُونَ» (نهج البلاغه، ۱۴۱۲: ۴، ۹۰)
مکر الهی در حق مجرمان با مهلت دادن آغاز میشود و با طبع بر قلب به انجام میرسد. مجرمان زیانکار آن چنان کیفرهای الهی را فراموش کردهاند که خود را در نهایت امنیت میبینند. اینجاست که خداوند میفرماید ما به دلهای ایشان مهر می نهیم تا صدای حق را نشنوند:«اَوَلَم یَهدِ لِلَّذینَ یَرِثونَ الاَرضَ مِن بَعدِ اَهلِها اَن لَّو نَشاءُ اَصَبناهُم بِذُنوبِهِم وَ نَطبَعُ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لایَسمَعونَ »:«آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن میشوند عبرت نمیگیرند که اگر بخواهیم آنها را به گناهانشان هلاک میکنیم و بردلهایشان مهر می نهیم تا حق را نشنوند. » (الاعراف /۱۰۰) و در ادامه سوره، در آیه ۱۰۱ باز هم می فرماید: «… کَذلِکَ یَطبَعُ اللهُ عَلی قُلوُبِ الکافِرین »:«این گونه خداوند بر دلهای کافران مهر می نهد. »در حقیقت این گناهان است که باعث زنگار دل، تاریک ساختن قلب و از میان بردن نور علم و حس تشخیص میشود: «خداوند بر دلهای آنها مهر نهاده و همچنین بر گوشهای آنها و بر چشمهایشان پردهای فرو افکنده و برای آنها عذاب بزرگی است ». (البقره/۷)
یعنی مجرمان براثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخیص از آنها سلب میشود و کار آنها به جایی میرسد که دیگر هیچ نمی فهمند. یعنی چنان مست شهوات دنیا میشوند که تشخیص حق برای آنها غیرممکن میشودو این یکی از مصادیق مکر خداوند است.
این نکته لازم به تأکیداست که مکر در اینجا به معنای حیله نیست. مکر خدا به این معنی نیست که خداوند می خواهد آنها را حتما عذاب کند و به حیله متوسل میشود! بلکه چنان که در اصل اصطلاح سنت الهی مطرح است، هر سنتی بازگو گننده قانونی حاکم بر جهان و روابط علی و معلولی آن است. در مورد گناه نیز قوانینی حاکم است؛ از جمله این که گناهکاری که مدتی از گناهش بگذرد و بر گناهش اصرار کند، به خاطر رحمت خداوند و این که خداوند نمی خواهد روزی او را در دنیا قطع کند و می خواهد بدیهای درونیش آشکار شود و حجت بر او تمام شود؛ به او مهلت میدهد و با عجله او را مجازات نمیکند، چنین گناهکاری مغرور میشود و دچار پندار امنیت از عذاب الهی میشود و با خیال راحت به گناهانش ادامه میدهد و یا به گناه می افزاید. چنین حالتی را قرآن کریم دچار شدن به مکر الهی نامیده است که یکی از همان سنتها و قوانین حاکم بر جهان میباشد.
مشارکت در عذاب: قرآن کریم در باره گروهی از بنی اسرائیل که در روز شنبه صید کردند میگوید:« فَلَمَّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السُّوءِ وَاَخذنَا الَّذینَ ظَلَموا بِعَذابٍ بَئیس بِما کانوا یَفسُقون/ فَلَّما عَتَوا عَن مانُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم کونوا قِرَده خاسِئینَ»:«اما هنگامیکه تذکراتی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند (لحظه عذاب فرارسید) و نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. هنگامیکه در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند به آنها گفتیم: به شکل میمونهایی طرد شده در آیید. » (الاعراف / ۱۶۵)
مطلب مهمیکه علامه طباطبایی ذیل این آیه عنوان میکند این است که آیه شریفه دلالت میکند بر یک سنت عمومی الهی. نه اینکه این روش تنها اختصاص به بنی اسرائیل داشته باشد و آن سنت این است که جلوگیری نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه، شرکت در ظلم است و عذابی که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است در کمین شرکای ایشان نیز هست. (طباطبایی، ۱۴۱۷:۸، ۳۸۵)
استدراج: سنت دیگری که در رابطه با اهل باطل و فاسقین مطرح است و از جهت به تأخیر افتادن عذاب با امهال شباهت دارد سنت استدراج میباشد:« وَ مِمَّن خَلَقنا أُمَّه یَهدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ یَعدِلُون وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمُون»:«از میان آنان که آفریدهایم، گروهى راهنماى حق مىشوند و به راستى اجراى عدالت مىکنند و کسانى که آیات ما را دروغ شمردند به تدریج از راهى که نمىدانند گرفتارشان خواهیم کرد ». (الاعراف/۱۸۱و۱۸۲) بنا بر این استدراج الهی بدین معناست که خدای متعال بر نعمتهای مادی و دنیوی تکذیب کنندگان آیات الهی می افزاید یعنی کسانی را که هدایت به آنها عرضه شده و آن را انکار کردهاند به حال خود رها میکند تا به تمتعاتشان ادامه دهند و لذا به تدریج در گمراهی خود پابرجاتر و استوارتر میشوند و بر کفر و کفران و ظلم و عصیان خود می افزایند و آنچه درونشان است را آشکار میکنند و استحقاق عذاب و عقاب بزرگتر و دردناکتری می یابند.
این سنت در صورتی واقع میشود که شخص یا قومیبنای توجه به تذکرات الهی را ندارند و امیدی به اصلاح آنها نیست. در این صورت خداوند نعمت را از آنها قطع نمیکند تا هر چه بدی دراندرون نهفته دارند آشکار کنند و حجت بر ایشان تمام شود.
عذاب شدید در اثر کفران نعمت: از دیگر سنتهای الهی تعذیب امتها پس از تغییر ارادی آنها وکفران عمدی نعمتهای معنوی خداست:« اِنّ اللّه لایُغَیّرُ ما بقَوم حتّى یُغَیّروا ما بِاَنفُسهم»: «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنها آن چه به دست خودشان است را تغییر دهند». (الرعد/۱۱). این تغییرِ آنچه به دست خودشان است چه معنایی دارد؟آن را میتوان با توجه به دیگر آیات مربوط به این موضوع فهمید. جای دیگر قرآن کریم میفرماید:« کَدَأبِ آلِ فِرعَونَ وَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِم وَ اللَّهُ شَدیدُ العِقاب. ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّراً نِعمَه أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»:« به شیوه فرعونیان و پیشینیانشان آیات ما را تکذیب کردند، خداوند آنها را به کیفر گناهانشان رساند و خدا سخت کیفر دهنده است زیرا خدا نعمتى را که به قومى داده است تغییر نمىدهد مگر آنچه را در ضمیرشان است تغییر دهند، مسلما خداوند شنواى داناست ». (الانفال/۵۲و۵۳) و جای دیگر میفرماید:« سَل بَنی إِسرائیلَ کَم آتَیناهُم مِن آیَه بَیِّنَه وَ مَن یُبَدِّل نِعمَه اللَّهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ العِقابِ»:« از بنى اسرائیل بپرس چه نشانههاى واضحى به آنها دادیم. هر کس نعمتى را که خدا به او داده دگرگون سازد، بىتردید عقوبت خدا سخت است». (البقره/۲۱۱) پس هر چند کفران نعمت مادی هم باعث سلب آن میشود اما «تغییر ما بانفسهم »در آیه مذکور یعنی تبدیل نعمت هدایت به گمراهی و فراموش کردن آیات الهی و دورانداختن آنها، که در این صورت عذاب الهی نازل خواهد شد؛ با تبدیل شدن خوشبختی وسعادتمندی دنیوی و اخروی به بدبختی دنیوی و اخروی ومسلط شدن شیطان و طواغیت بر آن قوم و این سرنوشت محتوم، از سنتهای الهی است.
عکس این سنت هم بر قرار است:« وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیَهلکَ القُری بِظُلمٍ وَ اَهلُها مُصلِحونَ »:«و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را به ظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند. » (هود/۱۱۷)
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |