اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست. سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئهای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند.
این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ میگذاشتند و از آنجا که بهرهای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند. اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزیهای فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.
مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقهای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت. نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به میو مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی میدانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.
در مشاجرهای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند.
پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد: قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف غزالی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.
وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت. نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتختهای خود دعوت کردند.
حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد. شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزلهای بسیار زیباست.
3-4. ویژگیهای شعر حافظ
برخی از مهمترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:
1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی
رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینهای میماند که صورت مخاطبانش را در خود مینمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.
چنان که در بیت زیر “شب تاریک” و “گرداب هایل” و. .. را میتوان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
2- رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات
این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) “مراعات النظیر” نامیده میشد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:
ز شوق نرگس مست بلند بالایی
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم
3- لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها
ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ، لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر میگیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرت بار و اندوهگین.
بیا تا گل برافشانیم و میدر ساغر اندازیم
من و انکار شراب این چه حکابت باشد
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش
4- طنز و نقد
زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفتهها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است و از عقاید خشک مذهبی انتقاد نمود
پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
که میحرام، ولی به ز مال او قافست
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
5- ایهام و ابهام
شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.
نقش موثر ایهام در شعر حافظ را میتوان از چند نظر تفسیر کرد:
اول، آن که
حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش میکوشیده است تا شعر خود را به نابترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب میشود، حافظ بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب میکرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبل و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفتهها را داشت و هم سراینده اش را از فتنههای زمان در امان میداشت.
سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده میشود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست
ایهام در کلمه “عهد” به معنای “زمانه” و “پیمان”
دل دادمش به مژده و خجلت همی برم
زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
ایهام در ترکیب “نقد قلب” به معنای “نقد دل” و “سکه قلابی”
عمرتان باد و مراد،ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پر میبه دوران شما
ایهام در کلمه “دوران” به معنای “عهد و دوره” و “دورگردانی ساغر”
تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.
جهان بینی حافظ
از مهمترین وجوه تفکر حافظ را میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی مییابند.
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست
فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟
که از آن دست که او میکشدم میرویم
2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چارهای نیست.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل میدهد.
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست
راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش
4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق.
فرصت شمار و صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن
انتظار و طلب موعود
انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبل و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواستهها و نیازهای متعالی بشر کرده است:
مژدهای دل که مسیحا نفسی میآید
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
که از انفاس خوشش بوی کسی میآید
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
3-5. تحلیلی از عرفان
ریشه عرفان را، که دارای دو جنبه نظری و عملی است، باید در اعماق جان وسّر وجود انسان جستجو کردعرفان از انسان موجودی برتر، وجودی والامنبعی پر خیر متحرکّی توانا، سالکی خالـص، رزمنـدهای پر توان بوجـود میآورد، عرفان جوهره حیات انسانی، صراط مستقیم الهی، و حرارت روحی و عشق درونی و گرمترین شعله محبّت آدمی به خدای جهان آفرین است، عرفان راه خدا، مسلک اَنبیاء و مایه جان اولیاءِ و طریق اصفیاء ومدرسه پر قدرت امامان (ع) است.
عرفان به معنای شهودعظمت حق تعالی از طریق بینائی دل است و این بینائی حاصل معرفت انسان به حقّ است، این معرفت جز از طریق شناخت انبیاءِ و امامان و قرآن و پیروی از آنان به دست نمیآید، و عبادت بدون عرفان برنامهای است خشک و اعمالی است کم ارزش، عرفان آزادی از خود پرستی، رهایی از زندان مادیّت ومقیّد شدن به قیدبندگی حق ومنوّر شدن جان به نورالله وصبغه الهی بر خود زدن است! صَبْغَتهَ الله وَمَنْاَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَتهً اهل عرفان با توجه به مکتب الهی معتقدند:برای رسیدن به حقّ و حقیقت بایستی مراحلی را طی کرد، تا نفس بتواند از حقّ و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهی حاصل نماید و تفاوت اینان با حکما (فلاسفه) این است که تنها گرو استدلال عقلی نمیگردند، بلکه با وجود تصدیق آن، به یک مرحلهای که فوق آن است قایل هستند وآن را مرحله مشهود مینامند و میگویند پس از آنکه نفس از مقام حسّ وعقل و برهان صعود کند، میتواند با ممارست معنوی و معراج روحانی به مقام بالاتری ترقّی نماید وحقایقی را بدون یاری برهان و حسّ دریابد ومشاهده کند و بطور کلّی از مر حله دانش، به مرحله بینش برسدواین چنین دانشی که در برابر حکمت استدلالی، عرفان نا میده میشود (رحیمی، 1371: 218).
3-6. اندیشههای عرفانی احمد غزالی
تصاویر نمادین عرفانی در زبان فارسی از اوایل قرن هفتم هجری تقری
با تثبیت شده بود و مجازهای زبان صوفیانه در ادبیات عرفانی برای همگان کاملا آشنا و شناخته بود. بسیاری از این نمادها چنان که پیشتر اشاره کردیم از سنت شعر تغزلی اقتباس شد. صوفیان و شاعران عارف دورهی اول همچون عین القضات و سنایی و غزالی آن رمزها را ابداع کردند و سپس دیگر صوفیان و شاعران آنها را در کلام خود تثبیت نمودند. بگونهای که تصویرهای نمادین شعر عرفانی به صورت قراردادهای شعری درآمد. سنت شعر صوفیانه، در قرن 7 و8 سرشار از تصاویر مجازی تقریباً قراردادی است (زمانی، 1386: 44).
امام محمد غزالی میگوید: اگر در تو شوق معرفت خداوند تعالی و جلال و عظمت او قویتر از شوق و شهوت طعام خوردن و صحبت کردن استی تو مر بهشت معرفت را و تماشا کردن در بوستانهای وی بر بهشت جسمانی که در آن قضای شهوت شکم و فرج است بگزینی ومنکر مشو که در کسی این شهوت شکم و فرج است بگزینی و منکر مشو که در کسی این شهوت نبود که در عارف شهوت معرفت قویتر از آن است که در تو شهوتهای دیگر چنا نکه در تو شهوت جاه است و شهوت مقصور است بر بازی چوگان. به نظر عارف راستین این جهان پندار است و مردمان همگی به دنبال پندارند، پس بدان که، جمله دنیا نزد عارف همچون بازی کودکان است و عارف از تو تعجب میکند که در طلب جاه ماندهای و لذت عارف به قدر معرفت وی بود و لذت معرفت را هیچ نسبت نبود با لذت جسمی، که لذت معرفت را زوال نبود و ملالت را به وی راه، بلکه هر لحظه آن لذت بر زیادت بود و بر دوام بود به خلاف شهوتهای دیگر الا آنکه شهوت معرفت در آدمی آنگاه آفریده شود که به حد بلوغ و مردی رسید (زمانی، 1386: 44).
از منظر غزالی، در حقیقت سخن از عشق الهی از وی شروع شده و وقتی به احمد غزالی میرسد به اوج، خود رسیده است و احمد غزالی از جمله عارفان عاشقی است که سیر و سلوک خود را در این راستا قرار داد، سخنان بسیاری که در مورد عشق مطرح نموده و کتاب سوانح وی حاکی از آن است که او عاشق، معشوق ازلی است. عشق پرستی روش صوفیانه برای پالایش دل به شمار میآمد. عشق اساس راه به سوی “خداوند است و بنابراین آن را بالاتر از معرفت قرار م یدهد منظورش آن عشق صادقانه است که صوفی میتواند از آن همچون پلی برای دست یابی به قلمرو عشق روحانی استفاده کند.
بزرگان مکتب عرفانی عاشقانه، به دلیل اینکه در دریای بیکران الهی مستغرق گشته و از هستی خود فانی و رها شدهاند احساس قرب بیشتری نسبت به حق تعالی پیدا میکنند و زمانی که دم از عشق میزنند عشق الهی است و یا سخنانی که در آن لحظات جاری مینمایند به جهت آنکه در دریای عشق الهی غوطهور شدهاند شاید درک آنها برای دیگران دشوار باشد ولی باید گفت که نور الهی در وجود آنان تجلی یافته و بر عقل آنان چیره شده و بدین گونه غوغایی و شوری را برمی انگیزد که قابل وصف نیست و آن عشقی که این گروه از آن سخن گفتهاند عشق خالص و ناب و عشق کامل و تمام است.
یکی از حالات ارباب طریقت سکر است. سکر حیرت و دهش و وله وهیمان است که در مشاهده جمال محبوب فجاه به سر محب میرسد، چون سر مالک به مشاهده جمال محبوب رسید به واسطه دوری از تفرقه و بعد در باطن وی فرح و نشاط و انبساط به نوعی درآمد که حواس او از محسوسات غافل شد و عقلش مغلوب گشت و تمییز از ما بین مرتفع شد و از غایب بیخودی نمیداند که چه میگوید و این حالت را سکر به جهت آن گفتهاند که در اوصاف مذکور و به سکر ظاهری میماند، در حالت سکر چون نمیداند چه میگوید چنانچه مست صوری را معذور میدارند.
احمد غزالی]]>
