دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

چُر-ادرار

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

 

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

چی-چه-چیز

آتشی-تندخو-زودخشم

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

اله و بله-چنین و چنان

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

 

اشک تمساح-گریه ی دروغین

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

آب آتش زده-اشک

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

دک و دنده-بالا تنه
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

دُوال پا-آدم سمج

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

چقال-مهمل بقال

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
چماق-چوبدست-گرز

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

خواربار-ارزاق-خوراک

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دست آموز کردن-تربیت کردن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

پیش-برنده-آن که جلو است

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

چیز خور-مسموم شده

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

 

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

برآورد-تخمین

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

 

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

آواز شدن-شهره شدن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

آخرین تحویل-قیامت

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

تریاکی-معتاد به تریاک

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

بی سیرت-بی آبرو

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

خنک کردن-سرد کردن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
 

خرسک-نوعی فرش

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

چوروک خوردن-چین برداشتن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

چپه-کجی به یک سمت

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

خوش لباس-نگا. خوش پوش

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

 

بقچه بندی-ران چاق

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

پاچین-دامن زنانه
آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

بی معنی- بیخود

تخم جن-حرام زاده

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

روغنی-آلوده به روغن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)
پِی-دنبال

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

خُل-نیمه دیوانه-سفیه
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

چِخه-نگا. چِخ

اسب چوبین-تابوت

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

چَک-سیلی-کشید

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

زحمت کشیدن-کار کردن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

تن خواه-پول نقد-زر و مال

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

چل زن-زن کوتاه قد

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دهنه سرخود-بی بند و بار

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

 
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

پابوس-زیارت

 

دست فروشی-شغل دست فروش

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

حرف شنو-سر به را-مطیع

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

 
خدا کند-ای کاش

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

تخم جن-حرام زاده

حمله-بیماری غش-صرع

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

چروکیدن-چین دار شدن

دوندگی-سعی و کوشش

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

چش-چشم

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

دست آموز کردن-تربیت کردن

اسب چوبین(تابوت)

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

خیط کاشتن-خطا کردن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

تو دار-راز نگهدار

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

پینه زده-وصله کرده

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 
الفرار-گریز-بگریز !

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

 

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

برآورد-تخمین

تنگ هم-چسبیده به هم

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

توان هماوردی با کسی را داشتن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

پنزر- پندر

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

بغداد خراب-شکم گرسنه

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

دوخت و دوز-خیاطی

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

داوطلب-خواستار-نامزد

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

جایی-مستراح-توالت

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

افتاده-فروتن-متواضع

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

آب تاختن-پیشاب کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

با کسی بحث و مجادله کردن

اُق زدن-بالا آوردن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

دست دادن-پیش آمدن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

 
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

خاور زمین-قاره ی آسیا

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

این مطلب را هم از دست ندهید :   مواردی که هنگام خرید کیف زنانه و دخترانه حتما باید در نظر گرفته شود

خشکه پلو-کته

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

داش-لوطی-مشدی

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

جهیزیه-نگا. جهیز

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

پوز زدن-دهان زدن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

اختر شمردن-شب‌بیداری

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

 

خودمانی-صمیمی-یکدل

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
 

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

چفت کردن-با زنجیر بستن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

 

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

خِر-حنجره-گلو

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

بار و بنه-وسایل سفر

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

زَوال-مست مست-لول

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

جامغولک-حقه-حیله
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

رکاب دادن-راهی جایی شدن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

چنار امام زاده صالح-متلک بد

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

دو پولی-کالای بی ارزش

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

ازرق-چشم زاغ

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

خونسرد-آرام-بی خیال

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

 

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

امن و امان-بدون بیم و هراس

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

جز زدن-ناله و زاری کردن

رجاله-اراذل و اوباش

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

آکله فرنگی-سیفلیس

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چار میخ-اذیت و آزار سخت

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

 

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
پینه زده-وصله کرده

ریش شدن-ریش ریش شدن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

دوا قرمز-پرمنگنات

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

حق گرفتن-نگا. حق بردن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

بد قلق-بد عادت-بد ادا

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

بی معنی- بیخود

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

 
 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

زار-کوتاه شده ی زایر

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

خاله بی بی-نوعی آش

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

به خط کردن-به صف کشیدن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

بی پایه-دروغ-پوچ

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

دل رحم-مهربان

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

 

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
بر ملا شدن-آشکار گشتن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

حلال-زن یا شوهر

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

 

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

تردستی-مهارت-شعبده بازی

 

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

دسته جمعی-باهم-گروهی

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

 

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

حضرت عباسی-راست و درست

 
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

خرج تراشی-هزینه درست کردن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

خوش رو-زیبا-خندان

چار چشم-کسی مه عینک می زند

ته ریش-ریش اندک

زانویی-زانو

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

 

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

 
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

رده-حرف زشت یا نامربوط

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

چُغُل-سخن چین

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

بازار مکاره-بازار موقت

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خارج از حد-بیش از اندازه

 

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

 
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

پول چایی-انعام-بخشش

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

پس رفتن-عقب رفتن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

توپ در کردن-توپ انداختن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

آتش بی‌باد(ظلم، می)

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

از سر نو(دوباره)

پول چای دادن-انعام دادن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

پر روده-پرچانه-روده دراز

بی ریخت کردن-کتک زدن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری
خال-نقطه ی سیاه-لکه
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چار راه-محل تقاطع دو راه

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

آب تاختن-پیشاب کردن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

تحصیل کرده-درس خوانده

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

توان هماوردی با کسی را داشتن

چلو-برنج آب کشیده

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

روی چشم-اطاعت می شود !

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

بی چیز-تهی دست-فقیر

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

چشم زهره-ترس

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

چاچول-حقه باز-شارلاتان