خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
رو شور-سفیداب
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
خبره-ماهر-استاد
دل رحم-مهربان
بد اخم-عبوس و ترشرو
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
پیه آوردن-چاق شدن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
حرف شنو-سر به را-مطیع
چروک انداختن-چین انداختن
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
رفتگار-رفتنی-مردنی
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
پشمالو-دارای موهای بسیار
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
با متانت-با وقار
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
دور-بار-دفعه-نوبت
دود گرفتن-پُک زدن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
چاره-درمان
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
ازرق(چشم زاغ)
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
پیش پیش-جلو جلو
افسارگسیخته(سرکش)
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
دست و پا-توانایی-عُرضه
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
درشت-حرف زشت-دشنام
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
چوچول باز-دغل-بی حیا
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
آب و خاک(میهن، دیار)
حساب کردن-پرداختن خرج
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
خبر داغ-خبر بسیار مهم
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
پیاله زدن-می نوشیدن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
خدا به همراه-خدا خافظ
ارزانی(بخشیدن، دادن)
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
زیاده روی-افراط-اسراف
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
چک و چیل-لب و لوچه
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
تلمبار- تل انبار
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
آهو چشم-معشوق-شاهد
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
اکبیری-زشت-بیریخت
اشک خنک(گریهی ساختگی)
تُف به دهن-حیرت زده
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
دم-هنگام
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
توالت کردن-آرایش کردن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
پا سوخت-پا بد-بد شانس
جا افتادن-سر جای خود آمدن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
چَکه-شوخ و بذله گو
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
بی تفاوت-بی اعتنا
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
پر مدعا- پر ادعا
آزگار(زمان دراز)
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
رشته فرنگی-ماکارونی
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
چای کار-کشت کننده ی چای
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
چیلی-بدبیاری
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
پا واکردن-به راه افتادن بچه
آب آتش زده(اشک)
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
باریک-دقیق-حساس
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
دلجور-همدل
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
خیار چنبر-نوعی خیار
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
از جگر گذشتن-نامردی کردن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
حلال زاده-پاک و نجیب
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
تنگاب آمدن-به جان آمدن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
چَه چَه-صدای بلبل
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
اسیر خاک-مرده-تنپرور
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
اجل معلق-مرگ ناگهانی
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
چراغانی کردن-جشن گرفتن
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
انگشتر پا-چیز بیارزش
چاره ساز-خداوند
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
چوب بندی-داربست
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
تت و پت-لکنت زبان
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
آتش بیدود-آفتاب-غضب
جگرکی-جگر فروش
حشل-خطر
تپه ماهور-زمین ناهموار
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
آتشِ بسته(طلا)
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
رفتگار-رفتنی-مردنی
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
زار-کوتاه شده ی زایر
پشمالو-دارای موهای بسیار
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
اُق زدن-بالا آوردن
اسب چوبین-تابوت
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
پشت رو-وارونه
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
آب آتش زده(اشک)
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
ابوقراضه(ابوطیاره)
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
دو دستی-با هر دو دست
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
دست و پا کردن-فراهم آوردن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
حق شناس-سپاس گزار
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
تنگ بودن وقت-دیر شدن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
ز ِله-ستوه-عجز
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
جگرکی-جگر فروش
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
باد خوردن-هوا خوردن
دوام آوردن-استقامت کردن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
خارشک-مردم آزار-سادیست
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
ارواح شکمت-ارواح بابات
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
خرمن-انبوه و پرپشت
چار سر-حرف مفت-متلک
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
پاتال-سالخورده-پیر
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
ادا اصول-ادا اطوار
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
جان کلام-اصل مطلب
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
آبِ سیاه-نیمه کوری
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
چنار عباس علی-متلک بد
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
تپه ماهور-زمین ناهموار
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
تپق-گرفتگی زبان
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
چروک انداختن-چین انداختن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
پیش رس-زود رس
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
پیش رس-زود رس
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
زیر جلکی-پنهانی
حبف و میل-ریخت و پاش
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
تپق-گرفتگی زبان
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
پُرتابل-قابل حمل
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
ز ِله-ستوه-عجز
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
زنیکه-زنکه
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
دور و دراز-فراخ و وسیع
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
بادپا-تند رو-تیز تک
بغداد خراب-شکم گرسنه
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
تاریخچه-تاریخ مختصر
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
تنگاب آمدن-به جان آمدن
خر زور-نیرومند-پرزور
تپل-چاق-گوشت آلود
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
جون جونی-نگا. جان جانی
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
ذوق زده-بسیار خوش حال
اجابت کردن معده-قضای حاجت
پی گرفتن-دنبال کردن کار
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
روی خود کشیدن-رو کشیدن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
اله و بله-چنین و چنان
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
چندر غاز-پول بسیار کم
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
پا به پا شدن-تردید داشتن
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
خوش لباس-نگا. خوش پوش
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن