تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
پاچین-دامن زنانه
آفتابی کردن-پدیدار کردن
باش !-نگاه کن-ببین
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
زنیکه-زنکه
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
تردستی-مهارت-شعبده بازی
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
دور و بر-اطراف-پیرامون
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
زود رنج-نازک دل-حساس
حاضر و آماده-آماده
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
بَهمان-فلان
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
اجباری(خدمت سربازی)
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
زردنبو-زردمبو
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
جیک-صدا-آواز
باریک اندام-لاغر و ظریف
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
حیوون-نگا. حیوان
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
ادا اصول-ادا اطوار
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
پس افتاده-بچه ی کسی
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
دلمه شدن-بسته شدن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
چار میخ-اذیت و آزار سخت
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
جاده کوبی-راه صاف کردن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
رمباندن-خراب کردن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
بی چیز-تهی دست-فقیر
ددر رفتن-بیرون رفتن
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
دیر کردن-تاخیر کردن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
بد گل-زشت-بد ترکیب
بی فک و فامیل-بی کس و کار
بنگی-معتاد به حشیش
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
چین چینی-پر چین
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
پیشنهاد-طرح
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
جز زدن-ناله و زاری کردن
خوش بنیه-سالم و قوی
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
دور-بار-دفعه-نوبت
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
پیشی-گربه در زبان کودکان
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
چاخان پاخان-دروغ
دندان-گاز
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
پول چای دادن-انعام دادن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
خشکه پلو-کته
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
ازرق-چشم زاغ
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
بی پرده-رک و صریح-آشکار
باهاس-باید-بایست
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
آمدن-آغاز به کاری کردن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
آهوی خاور(آفتاب)
جِر-اوقات تلخی-لج
چپو-غارت-تاراج
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
دسته جمعی-باهم-گروهی
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
آهو چشم(معشوق، شاهد)
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
جز زدن-ناله و زاری کردن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
راستکی-واقعی
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
این سفر-این بار
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
پا به فرار گذاشتن-گریختن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چارک-یک چهارم
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
درب و داغان شدن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
اوضاع احوال(وضع و حال)
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
زرت و پرت-چرت و پرت
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
فال بد زدن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
پشت-نسل-فرزندان
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
خدا به همراه-خدا خافظ
حتم داشتن یق-ین داشتن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
جانور-کرم شکم و معده
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
رشته فرنگی-ماکارونی
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
چرکوندی-لکه دار کثیف
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
حاجی ارزانی-گران فروش
بالینی-کلینیکی
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
حکیم جواب کرده-یتیم
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
تخته زدن-پنبه زدن
آواز دادن-خواستن
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
حمله گرفتن-غش کردن
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
خشخاشی-نان خشخاش زده
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
بچگی کردن-بیخردانه
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
ته گرفتن-سوختن غذا
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
جار-چلچراغ-شمعدان
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
پاگون-سردوشی
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
دیم کاری-کشاورزی دیم
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
دوسیه-پرونده
چلک بازی-بازی الک دولک
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
چانه-گلوله ی خمیر نان
برچسب زدن-تهمت زدن
چار طاق-به طور کامل
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
رد پا-جای پا-اثر
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
آن سفر-آن بار-آن دفعه
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
خر زور-نیرومند-پرزور
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
خوابگوشی-سیلی-کشیده
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
ازرق(چشم زاغ)
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
پاتوغ-محل گرد آمدن
آب و خاک(میهن، دیار)
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
زهره دان-کیسه ی صفرا
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
چپ دادن-رد کردن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
دَم نقد-آماده-حاضر
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
بی سر و پا-پست-فرومایه
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
آبِ دندان(حریف ساده)
پشته کردن-روی هم انباشتن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
جان جانی-صمیمی-یکدل
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
د ِ-پس-آخر
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
به تور زدن- به تور انداختن
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
آدم ثانی-حضرت نوح
آفتاب به آفتاب(هر روز)
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
جان جان-معشوق-محبوب
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
خرده کاری-کار جزیی
احتیاطی-نجس-ناپاک
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
جامغولک-حقه-حیله
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
دولابچه-کمد کوچک
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
بازداشتی-زندانی موقت
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
احتیاطی-نجس-ناپاک
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
جهیزیه-نگا. جهیز
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خبر داغ-خبر بسیار مهم
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
حاجی خرناس-لولو
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
چشم دریده-خیره-درآمده
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
چرک-کثیف
ددر رفتن-بیرون رفتن
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
خاکی-فروتن و متواضع
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
تر و فرز-چست و چابک
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
بَر و رو-قد و قامت-چهره
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند